امروز از با ی واسطه تماس گرفتم در مورد بچه هام صحبت کردم
گفت دختر بزرگت داره سر خود میره جایی ی ساعت بعد میاد اونم شب
به ابجیش میگه دارم میرم جایی و میره ی ساعت دیگه میاد
الانم زنگ زدم که بگم بهش گوشی نده برگشته میگه دو روز پیش گوشی رو ازم گرفت گفت می خوام با مامانم حرف بزنم
ولی تو بگو اگه ب من زنگ زده باشه
الان دل اشوبه دارم
برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 22
برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 50
یه روز جدید شروع شد
روزی که بهت فکر کردم و فکر می کنم
ولی ادامه میدم
من به این ادامه دادن نیاز دارم
به خاطر خودم و دخترام
تو منو نخواستی و این همین جا تموم میشه
من اینده ای خواهم داشت بدون تو
و برای اون باید تلاش کنم
ارومم و اروم تر خواهم شد
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 42
امروز که بیدار شدم
دیگه تلگراممو چک نکردم
چون دیگه خبری از پیام دادنش نیس
ب جاش واتساپمو چک می کنم که ببینم استوریامو دیده یا نه
بعد پا میشم
امروز ی کم کار دارم
باید تمرین کنم
باید کار کنم
باید تلاش کنم
نباید دست از تلاش بردارم
باید قوی باشم
همین
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 41
برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 33
قرار بود این هفته پنج شنبه ببینمش
تابستونه ی هفته در میون می اومد
ولی هفته پیشم کار داشت قرار شد این هفته بیاد
هیچی دیگه
پنج شنبه رو تو خونه با دلتنگی می گذرونم
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 38
زندگی رو به روال خودش داره پیش میره
و منم در جریان این زندگی همچنان پیش میرم
امروز بابای بچه ها زنگ زده بود و ی سری حرفا زد
ولی هر وقت زنگ می زنه وجود من پر از استرس میشه
صداش رو ک می شنوم پرت میشم به گذشته ها
اصلا دوست ندارم صوتی صحبت کنم
ابدن
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 30
واقعا دلم می خواد برای امام حسین و عزاش گریه کنم
واقعا دلم می خواد تو مجلسش بشینم و عزداری کنم
ولی نمی تونم
انگار اشکی برای ریختن ندارم
ی حالیم
فقط دلم ی گوشه دنج و سکوت و بغل کردن زانوهامو می خواد
اصلا روضه ها بگوی ذره تو دلم میره نمیره
از این حالم بدم میاد
یعنی امام حسین دوسم نداره
یعنی انقد بنده بدی شدم که خدا راضی نیست تو عزای امام حسین اشک بریزم
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 36
دیروز صبح چشامو که باز کردم پیام تهدید امیز داداشمو دیدم
من کلا هفته درگیر کارم
درگیر اموزشم
ته اش دو هف ته ی بار برم دیدن حسین
ته اش داداشم بگه از ازادی که داری سو استفاده نکن
چیکار کردم
یعنی من حق اینو ندارم چند ساعت برای دل خودم باشم؟
حالم خیلی بده
و واقعا دیگه دلم نمی خواد با داداشم هم کلام بشم
دیگه اون حس سال 97 برگشته
خیلی داغونم
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 39
یه وقتا ناشکر میشم
تحمل دارو و مریضی رو ندارم
سر دردام شدیدتر شده
معده ام اذیت می کنه
ذهنم درگیر بچه هاست
از کارم و شرایطی که توش هستم راضی نیستم اصلا احساس رضایت ندارم
خسته ترینم
کاش میشد با بستن چشمام هر انچه که تو ذهنمه پاک میشد
سکوتم را شکستم...برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 49