سکوتم را شکستم

ساخت وبلاگ

امروز از با ی واسطه تماس گرفتم در مورد بچه هام صحبت کردم

گفت دختر بزرگت داره سر خود میره جایی ی ساعت بعد میاد اونم شب

به ابجیش میگه دارم میرم جایی و میره ی ساعت دیگه میاد

الانم زنگ زدم که بگم بهش گوشی نده برگشته میگه دو روز پیش گوشی رو ازم گرفت گفت می خوام با مامانم حرف بزنم

ولی تو بگو اگه ب من زنگ زده باشه

الان دل اشوبه دارم


سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 15:32

تو خواب و بیداری بودمنمی دونستم خوابم یا بیدارمصدای مامانم می اومد با داداشم حرف می زدحس کردم بیدار شدم بیدار شدم و واتساپم رو چک کردم دیدم استوری گذاشتهاستوری از حلقه نامزدیبه دستش می اومدبهش پیام دادم ازدواج کردیگفت ارهگفتم باور می کنم؟ی عکس واضح تر برام فرستاد نمی دونستم چی بگمگفت قراره بعد از عید فطر عروسی کنیماصلا عید فط کی بودنمی دونستمخوابم بودم یا بیدارنمی دونستمی لحظه همه جا رو غم گرفت همه جا تاریک شدچشامو باز کردم ولی نمی خواستم بیدار شمگوشیم زنگ خورد فهمیدم دخترم پشت خطهجوابشو دادماولین کاری ک کردم چک کردن واتساپم بودهمه اش ی خواب بودبرای من تو این وضعیت ی خواب وحشتناک بودو برای اون حتما ی اتفاق شیرین سکوتم را شکستم...ادامه مطلب
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 21:59

یه روز جدید شروع شد

روزی که بهت فکر کردم و فکر می کنم

ولی ادامه میدم

من به این ادامه دادن نیاز دارم

به خاطر خودم و دخترام

تو منو نخواستی و این همین جا تموم میشه

من اینده ای خواهم داشت بدون تو

و برای اون باید تلاش کنم

ارومم و اروم تر خواهم شد

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 23:59

امروز که بیدار شدم

دیگه تلگراممو چک نکردم

چون دیگه خبری از پیام دادنش نیس

ب جاش واتساپمو چک می کنم که ببینم استوریامو دیده یا نه

بعد پا میشم

امروز ی کم کار دارم

باید تمرین کنم

باید کار کنم

باید تلاش کنم

نباید دست از تلاش بردارم

باید قوی باشم

همین

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 23:59

حرف زدن برای کسی که نمی خواد صدای فریادهایش را کسی بشنود چقدر سخت است.روزگاری است که حرف هایم در بین سینه ام مخفی شده استحتی قلم به دست نمیگیرم چرا که نمی دانممی توانم یا نهسرگردانمدر این هیاهوی زندگیمی خندممیگریمزندگی می کنمولی نهتنها زنده هستمنوشته هایم روزیبر روی صفحه مجازی می ماندو آن روز هیچ کس نخواهد فهمیدمن کجا هستمو نوشته هایمتا ابد برای چه کسی خواهد ماند سکوتم را شکستم...ادامه مطلب
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 6:38

قرار بود این هفته پنج شنبه ببینمش

تابستونه ی هفته در میون می اومد

ولی هفته پیشم کار داشت قرار شد این هفته بیاد

هیچی دیگه

پنج شنبه رو تو خونه با دلتنگی می گذرونم

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 6:38

زندگی رو به روال خودش داره پیش میره

و منم در جریان این زندگی همچنان پیش میرم

امروز بابای بچه ها زنگ زده بود و ی سری حرفا زد

ولی هر وقت زنگ می زنه وجود من پر از استرس میشه

صداش رو ک می شنوم پرت میشم به گذشته ها

اصلا دوست ندارم صوتی صحبت کنم

ابدن

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 15:14

واقعا دلم می خواد برای امام حسین و عزاش گریه کنم

واقعا دلم می خواد تو مجلسش بشینم و عزداری کنم

ولی نمی تونم

انگار اشکی برای ریختن ندارم

ی حالیم

فقط دلم ی گوشه دنج و سکوت و بغل کردن زانوهامو می خواد

اصلا روضه ها بگوی ذره تو دلم میره نمیره

از این حالم بدم میاد

یعنی امام حسین دوسم نداره

یعنی انقد بنده بدی شدم که خدا راضی نیست تو عزای امام حسین اشک بریزم

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 15:14

دیروز صبح چشامو که باز کردم پیام تهدید امیز داداشمو دیدم

من کلا هفته درگیر کارم

درگیر اموزشم

ته اش دو هف ته ی بار برم دیدن حسین

ته اش داداشم بگه از ازادی که داری سو استفاده نکن

چیکار کردم

یعنی من حق اینو ندارم چند ساعت برای دل خودم باشم؟

حالم خیلی بده

و واقعا دیگه دلم نمی خواد با داداشم هم کلام بشم

دیگه اون حس سال 97 برگشته

خیلی داغونم

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 15:14

یه وقتا ناشکر میشم

تحمل دارو و مریضی رو ندارم

سر دردام شدیدتر شده

معده ام اذیت می کنه

ذهنم درگیر بچه هاست

از کارم و شرایطی که توش هستم راضی نیستم اصلا احساس رضایت ندارم

خسته ترینم

کاش میشد با بستن چشمام هر انچه که تو ذهنمه پاک میشد

سکوتم را شکستم...
ما را در سایت سکوتم را شکستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaikhodemony بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1402 ساعت: 18:16